تربچه مامان

آخرین نوشته برای نینی+غمگین

سلام عزیز دل مامان خوبی جیگرم مامانی انگار بازم نا امید شدم از اومدنت مامانی این آخرین باریه که با گریه میخوام برات بنویسم دیروز تولد مامانی مادرجونت 21 سال پیش تو یه شب برفی زیاد بدنیا آوردم نینی قشنگم مامانی 21 سال پیش بدون بابایی متولد شد ولی قشنگترین حس زندگیم تو با اذن خدای مهربونم با سایه بابا مهدی و مامان تربچه بئنیا میای بزرگ میشی مامانی میدونی انگار خدا تصمیم گرفته بابامهدی و مامان تربچه رو شاد کنه انگار خدا میخواد کادوی تولد بهم بده یعنی خداجون میشه منم پاره تنو بحق این ماه در اغوش بگیرم تا سال بعد محرم الهی قربون دستو و پاهای کوچیکت برم مامانی امام حسین من امروز به یه چیزی پی بردم ...
29 آبان 1391

دلتنگی شبانه

آقاجونم سلام الان میدونی چنده اره منم اون گدای همیشگی درت اقاجون میدونم خیلی دیره ولی من بجز شماها کسی رو ندارم من دلتنگ بچمم که هنوز اغوششو حس نکردم خداجون امروز از زینب شنیدم خواهرش خدیجه بارداره یعنی میشه این خسته دلم نگاه کنی اقاجون میدونم خیلی کرم داره ولی قربونت برم زود کرمتو نشونم بده من طاقت نداره تو رو قسم میدم به لحظه ای که سقای کربلا ت اغوش مادر سیاه پوشم افتاد دل منو قبل به پایان رسیدن محرم شاد کن اماااااااااااااااااا ایست دل نایسل مامانی چشم به راه عاطفه و ... بقیه رو هم شاد کن خداجون نذار زندگی هیچ کدوممون بهم بریزه بخاطر بچه آمین
29 آبان 1391

دل بریدن

سلام خدای اسمونا من هر چقد میخوام شاد بنویسم ولی همیشه غمگین تر میشم همیشه خدایا تو ادمای خوبو شاددوست داری ولی من بدم خدایا قد خودمو خوب نشون بدددددددددددددددددم بابا من ادممممممممممممممم خیلی به امید تو
19 آبان 1391

شاد بودن

سسسسسسسسسسسسلام جیگری مامانی میدونی چی شده نمیگمممممممممممممممممممممم من من من من من من من من من من میخوام شاد بشم دیگه خصه نخورم میخوام روزا بگذرونم تا به تو برسیم خدایا شکرت مامان درآرزوی ملکوت مبتونه باردار بشه خدایا انشاا... اغوششو براش پر کنی
18 آبان 1391

بدون عنوان

سلام مامانی گلم خوبی؟ مامان بازم دخترت دلش گرفت اخه من تا چند وقت باید منتظر نینی باشم بابا تو که رفتی زندگی برا مامانم روشنی نداره بابای مهربونم که هر شب به امید این میومدی که نینیتو بغل کنی ولی قسمت نذاشت بابا تو رو قسم میدم به جدمون بهم نگاه کن تا نینی منم بیاد. بابا دخترت کوجولوت دل تنگت شده بابایی چرا یتیمی انقد سخته بابایی امام علی بابای یتیما بودم من از یتیمای امام علی ع هستم یا امام تو رو قسم مسدم به بدن کبود مادرم زهرا بهم قبل روز عید غدیر عیدی یه فرزند سالم و صالح بده نذار خودمو بخورم و تیکه تیکه کنم
11 آبان 1391

سلام ای بزرگ مرد کربلا ابوالفضل عباس ع

سلام ای بزرگ مرد کربلا ابوالفضل عباس ع سلام ای بی بی کوچکم که قلبت به فراسو ها میرفت سلام بر لحظه که سقای کربلا از اسبش به زمین میافتاد ولی مادرم زهرا با چادر مشکیش در آغوش کشید ای مادر تموم یتیما تو که دیدی سقط محسنت رو ولی من طاقت چیزی رو ندارم ای زهرای مرضیه تو رو جان حسینت قسم میدم به دوستای من تو نینی وبلاگ نینی سایت که هر ماه چشم انتظار نی نی هستن دامنشونو سبز من که فکر نمیکنم بتونم مادر بشم مگر اینکه به منم یه نظر کنید خدایا تو رو قسم میدم به جگر پاره پاره شده مظلوم عالم عموم امام حسن علیه سلام این ماهم منم مادر بشم
8 آبان 1391

سلام

سلام قطره ای جاری شده از چشم یتیم سلام ای جگر تیکه تیکه شده امام حسن ع سلام ای دلی که بی قرار فرزند در خون غلتیده خداجون من چه گناهی کردم اینجور باید حالم بد بسه چرا کسی نمیفهمه من بچه دلم میخواد تو که میگی بچه زوده از دل من چه خبری داری میگی باباجون کاش دخترت بمیره بیاد پیش بابای مهربونش که حتی عکشو ندیده بابایی چرا من باید بخاطر بچه از دیگران حرف و دل زخم نشنوم بابایی هر کی میاد وبم دائم دل منو کباب میکنه بابایی میگن زوده ولی از کجا میدونن تو دلم چه خبره بابا شماها پدر دارین مادر دارین خواهر برادر مگه من کبو داره بجز خدا و همسرم و مادرم خداجون یعنی میشه نینیم زود بیاد منم با نینم سرگرم بشم خداجون مگه ...
1 آبان 1391