تنم تن می خواهد
وقتی از خواب بیدار می شم و اتاق تاریک است ., وقتی شب است ، یا دم دمای صبح .. دیوانه می شوم . تنم خودش را می کوبد به در و دیوار .. مثل کسانی که توی خماری مانده اند جنس می خواهد تنم . اصلِ جنس سایه ی تو را! جنگ تن به تن جنگِ سایه ها سایه ها مان روی زمین ، وول می زنند لابه لای هم آرام کنار گوشت می گویی : "کرم ها هم کارشان این قدر طور می کشد؟" می خندم .. برت می گردانم در چشمان شیطنت بارت خیره می شوم پاهایم را می گذارم دو طرف صورتت و می نشینم زیر سینه های بی تابت آن را با دستان مهربانت بین دو سینه ات می گذاری و آن دو صخره ی مرمرین را ...
نویسنده :
♥دلــــــنویس♥|
20:55