تربچه مامان

تنم تن می خواهد

1391/7/25 20:55
150 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی از خواب بیدار می شم و اتاق تاریک است .,

وقتی شب است ،

یا دم دمای صبح ..

دیوانه می شوم .

تنم خودش را می کوبد به در و دیوار ..

مثل کسانی که توی خماری مانده اند

جنس می خواهد تنم . اصلِ جنس

سایه ی تو را!

جنگ تن به تن

جنگِ سایه ها

سایه ها مان

روی زمین ، وول می زنند لابه لای هم

آرام کنار گوشت می گویی :

"کرم ها هم کارشان این قدر طور می کشد؟"

می خندم .. برت می گردانم

در چشمان شیطنت بارت خیره می شوم

پاهایم را می گذارم دو طرف صورتت

و می نشینم زیر سینه های بی تابت

آن را با دستان مهربانت

بین دو سینه ات می گذاری

و آن دو صخره ی مرمرین را به هم می فشاری

با زبانِ آتشبارت

خیسش می کنی و برقش می اندازی!

سر نرمش را بر نوک صورتی – شکلاتی پستان هایت می مالی

و تن سفت و عضلانی اش را بر دامنه ای این دو کوه آینه

از ناف و شکمت می گذرانی اش

تا به تپه ی پوشیده از یاسمن سپیدت برسد!

نفس زنان و نالان به خود می پیچی و می گویی:

کاش این قدر سفت نبود آن کمرت!

تا یک بار همین طور داغی و طعمش را حس کنم!"

کوره آتش لای پاهات را لمس می کنم

انگشتانم آتش می گیرند

درفش ِ پولادینم در کوره ات می گدازد!

همه ی وجودم شعله ور می شود

تمام هرم نفسم را خالی می کنم زیر گوشت.

و سر انجام

فورانٍ مرواریدهای مذاب

در نرمینه یِ صدفِ شکفته ی تو!

خالی می شوم .. خالیِ خالی .

و تو نیز داغی ِ خیس مرا

جایی میان پاهات حس می کنی ..

موفق شدم!

یوهّوووووووو!

بفرما! این هم تپش ِ شرجیِ زنانگی تو!

بالاخره بعد از سی دقیقه و اندی ،

این من بودم که برنده شدم!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)