تربچه مامان

دلم میترکه

سلام بر قامت دلربای علمدار کربلا آقا جون مگه نمیگن به یتیما زود حاجت میدین من از شما چیزی نمیخوام که من فقط میخوام حس مادر بودنو بهم ببخشی آقا خودت تو کربلا بودی دیدی لیلا س مادر حضرت علی اضغر سوخت پس بخاطر اون لحظات به همه جوونایی که دلشون نینی میخواد ببخش آقا خیلی دلم گرفته آقا دیگه دارم از درون میپوسم آقااااااااااااااااااااااااااا چرا جوابمو نمیدی چرا؟ مگه من از بچه های شما نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حق من بی پدری نبود پس حالا که بی پدر بزرگ شدم تو رو قسم میدم به لحظه ای که از اسب افتادی ولی مادرم زهرا س تو رو در آغوش گرفت فرزند منو هم زودتر به آغوش خالیم ببخش خداجون من نا شکر نیستم ولی ازت میخوام به همین زودیا نینیه سالم صالح موم...
25 مهر 1391

آتلیه عروسی

سلام جیگلیه من خوبی؟ مامانی تصمیم گرفته مانن بشه و تو رو که میدونم تو محرم میای دلم مامانی از روزی که رژیم گرفته حدود3 کیلو اومده پایین آخ جون من میخوام بازی کنم میخوام شیطونی کنم شب تا صبح باهات حرف بزنم مادرجون باکوییت رفته بود مسافرت برام یه لباس خواب گرته منم زودی تو دلم نیت کردم وقتی تو اومدی بپوشم مامانیس صبر کن چند ماه مونده بیای پیشمون دوست داریم منو و بابایی راستی مامانی خیلی ذوق میکنه چون قراره ساعت 7 بره اتلیه عکسای عروسی رو ببینه انشاا... زودی بیای منو تو بابای بریم عکس بندازیم
25 مهر 1391

نمیام

دیشب جرو و بحث بالا گرفت دیگه خستم همش توهخین تو که بهم چیزی نگفتی درمورد این چیزا چرا ادعای .... میکنی خیلی عالی هستی دیدی دیشب دلمو شکستی دست زیر تیغ رفت باعث شد3 تا بخیه بخوری خیلی ناراحتم ازت خیلی دیشب موقع خواب میگی هر چی شد تمومش کن و فراموش مگه میشه توهین کردی مگه میشه دلمو شکستی ول کن؟ خدا جون چی میشه زودی بهم نینی بدی تا با نینیم خوش باشم خدایا چرا اینجوریه چرا انقد عصبی شده شاید منم اشتباه کنم ولی نباید جلو جمع بگه مگه من میگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ار دیشب دوست ندارم حس قریبیه تو خونت بدم میاد شدم بازیچه خداجون اگه این دفعه نینیمو ندی هیچ وقت در خونت نمیام . خدا جون میدی؟؟؟؟؟؟؟؟...
25 مهر 1391

حالم خوبه

سلام مامانی تو تا آخر سال91 میای تو دلم مطمئنم مامانی حالش خوب شده ولی میخوام یکمی ... مامانی میدونم دلت میخواد زود بیای ولی منتظر باش چون میخوام خودم سیسمونی بگیرم برات................ مامانی میخواد عید میلادی بره با بابایی باکو مامانی جونم مامانی الان در حال رژیم آخر تونستم برم دکتر مهربونم جیگرم مامانی خیلی گشنش میشه دخترم میگه تو برای اینکه نینیت تو وضعیت بهتری بدنیا بیاری باید اضافه وزنتو پوچ کنی مامانی با بابایی تصمیم گرفتیم که تو رو تا پایان سال91 به امید خدا تو دلم داشته باشم تازشم مامانی میخوام بشم59یا 67 بشممممممممممممممم مانکن هورررررررررررررا جیغغغغغغغغغغغغغ دستتتتتتتتتتت هورا مامانی مانک...
25 مهر 1391

ته چین گوشت

سلام دلکم مامانی انشاا... کی میای اخه تو دل برات غش میرم همش دعا میکنم تو بیای باهات بازی کنم باهات ددری برم مامانی مامانی خیلی زود دلش میشکنه الان بابا بیومده رفته اندازه گیری یه جایی بابایی رو خیلی دوست دارم درسته خیلی چیارو نمیتونم بگم ولی عاشقشم حتی وقتی خستس اخلاقش قورقوری میش مامانی جونم امشب برا بابا ته چین گوشت گذاشتم پس تو کجایی بیای ببینی مامان چیکار کرده مامانی میخواد جمعه بره خودشو خوشگل کنه چون عروسیه خاله زهراست جیگیلی مامان یادم زهرا خاله نامزد کرده بود بهش گفتم من زودتر از عروسی میکنم ولی من اون موقع با بابای نامزد نبود حکمت خداست دلم برا بابابزرگت تنگ شده خیلی مامانی میخواد یکم...
25 مهر 1391

عروسی خاله زهراست

سلام جیگلیی مامان چطوری جگر گوشم؟؟؟ امروز مامانی میره خودشو ناز کنه میرم ارایشگاه جوجو مامانی قراره بترکونه عروسی انقد میخوم برقصم که حد نداره هورا هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مامانی 1.5 وقت داره جیگرم پس برا ممانی دعا کن از خاله زهرا هم خوشگل تر بشه
25 مهر 1391

بوی سیب

سلام مامانی خوبه خوبه آخه دیشب تو خواب دیدم تو رو بدنیا اوردم دیدم 7 ماهه شدی منم قربون صدت میرم میگم به به پسرم چه تپل موپلیه آخی صبح بیدار شدم به باباییت گفتم اومدنم خوشحال شد اخه دیشبو تا صبح درس خوندم حال هیچی رو نداشتم جیگر طلای من پس کی میای ببلم میدونم میخوای بیای ولی دوست دارم دل مامانیتو مادرجوناتو شاد کنی البته میگن تو حرم امام رضا و امام حسین ع حاجتا برآورده میشن میخوام که زودی تو رو بده تو دل مامانی تا مامانی دلش اروم بشه تا تو دلش وووووووول بخوری منم بات قش برم مامانی دیشب تو خواب کیف کردم که تو بغلمی کاش حقیقت داشت چی میشد مامانی انشاا... زودی مامانیت میشم تو هم برام ناز میکنی....
25 مهر 1391

دل مامانی شکست

عیدت میارک جیگلیلی مامان سلام بابایی دخترت دلش گرفته باز بابا چرا من نباید از تو چیزی ندونم؟ بابایی چرا باید دخترت با خواندن خاطات نینیای دیگه شاد و بشه گریش بگیره. بابا اگه من .... توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش دلم از قربت اینجا بیتو بدجوری گرفته بیا میدونم که یادم هنوز از یادت نرفته با شنیدن این آهنگ بغضم ترکید چرا با خوندن و شنیدن خاطرات دیگران باید گریه کنم بابا اگه تو نباشی من به کی بگم دلم گرفته مهدی هیچ وقت نمیتونه چیزای تو دلمو بفهمه آخه وقتی برا من نداره همش میره سرکار خدا چرا من انقد رنج بکشم بابا مگه نمیگن بابا...
25 مهر 1391

نیومدن بابایی افطار

سلام جوجوی دلم خوبی مامانی از خواب یهو پرید دید اذانه هیچی ادامه نیست زودی بیدار شدم سفره رو آماده کردم همش تو فکر این بودم مهدی زود بیاد تو دلم فحشش میدم که چرا نیومده تا الان آخه یکی به این شوشوی ما بگه منم آمادم اینجا غریبم بابا مهدی منم آدمم احساس دارم بابا تموم سرم از جا کنده شده انگار الان9.35هستش من افطار نکردم چرا اینجوری حسرت بهه دلم موند باباییت زود بیاد افطار آماده کنیم دلم از خیلی چیزا پره مهدی خیلی ناراحتم مردمم شوهر دارن منم!!!!!!!!!!!!!! بگذریم دیگه من حرف نمیزنه باهاش تنبیه بشه خدایا کاش بهمون یه نینی بدی اگه تنها هم بودم مهدی دیر اومدم منو نینی باهم باشیم...
25 مهر 1391