تربچه مامان

نیومدن بابایی افطار

1391/7/25 21:03
186 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجوی دلم

خوبی مامانی از خواب یهو پرید دید اذانه هیچی ادامه نیست

زودی بیدار شدم سفره رو آماده کردم

همش تو فکر این بودم مهدی زود بیاد

تو دلم فحشش میدم که چرا نیومده تا الان

آخه یکی به این شوشوی ما بگه منم آمادم اینجا غریبم

بابا مهدی منم آدمم احساس دارم

بابا تموم سرم از جا کنده شده انگار الان9.35هستش من افطار نکردم

چرا اینجوری حسرت بهه دلم موند باباییت زود بیاد افطار آماده کنیم

دلم از خیلی چیزا پره

مهدی خیلی ناراحتم

مردمم شوهر دارن منم!!!!!!!!!!!!!!

بگذریم دیگه من حرف نمیزنه باهاش

تنبیه بشه

خدایا کاش بهمون یه نینی بدی اگه تنها هم بودم مهدی دیر اومدم منو نینی باهم باشیم


خدایا بحق محمد و آل محمد ع گره های زندگی همه جوونارو باز کن آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)